شیرین گفته های اسرار آمیز

حکایت: سخاوت و حاتم

سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۳۹۱، ۱۰:۲۷ ب.ظ

پیش از اسلام مردی بادیه نشین در طایفه طی به نام حاتم می زیسته که بعداً فرزندان او به اسلام روی آورده و عُدَی پسر حاتم از خواص اصحاب حضرت امیرالمومنین علیه السلام و حضرت امام حسن علیه السلام شد.
حاتم آنقدر در سخاوت پیش قدم بود که لفظ حاتم به جای سخاوت بکار رفته و می رود.
گویند:
حاتم را اسبی بود تربیت یافته که از هوش و فراست بی نظیر و به انواع و اقسام هنرها از جمله و وفاداری به صاحب زبان زد و مشهور بود.

یکی از امرای روم با شنیدن اوصاف چنین اسبی خواستار او شد و عده ای از خواص را با هدایا و گنجینه های بسیار برای خرید فرستاد. آنها روانه حجاز شدند و شب هنگام بر حاتم وارد شدند.
حاتم وسیله پذیرائی چندانی در اختیار نداشت، لذا آن اسب را پشت خیمه ها برده و ذبح نمود و از گوشت او غذایی تهیه کرد.
آن شب سپری شد، فردا صبح آن گروه عرض حال کرده و هدایا را نزد حاتم نهادند و تقاضای اسب را نمودند، حاتم در جواب گفت: ای کاش در بدو ورود گفته بودید، علت را سؤال می کنند، جریان را باز می گوید، وزراء از مهمان نوازی او تعجب نموده تمامی هدایا را می گذارند و هر چه حاتم در پس دادن هدایا اصرار میکند فرستادگان قبول نمی کنند.

نظرات (۱)

  • محمدرضا هادیان
  • ok
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی